۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

آه اگر آزادی....


پستان و گلوله
چهره اش در روسری گلدارش قاب گرفته شده بود. در چشمانش اثری از پشیمانی نبود و مستقیم به دهانه تفنگ نگاه میکرد. دامن بلند چین دارش در نسیم صبحگاهی موج های آرامی بر میداشت. بالا تنه اش کاملا برهنه بود و نوک پستانهایش در سرمای سحرگاه پائیزی سفت شده بود. مامور کمیته ماشه را کشید و گلوله در پستان زن نشست، شیر از ان فوران کرد. گلوله دوم سینه دیگرش را سوراخ کرد و شیر با شتاب از آن جاری شد. این تصویری بود که بعد از شنیدن خبر در ذهنم نقش بست. او اولین زنی بود که به جرم زنای محسنه در اولین سال انقلاب در شهر ما اعدام کردند. او یک زن ساده روستائی بود که به جرم عشق اعدام شد و هیچکس به این مرگ اعتراض نکرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر