۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

فاحشه خانه و موال


فاحشه خانه و موال
آقای شهرستانی کارمند کارگزینی اداره راآهن بود، همیشه یک دست کت و شلوار سورمه ای رنگ به تن داشت و گره کوچک کراواتش در میان یقه بزرگ پیرآهن سفیدش تقریبا دیده نمیشد. قد کوتاهی داشت و کمی هم خپل بود. نداشتن مو در سر را همیشه با یک کلاه شاپوی خاکستری میپوشاند. همیشه اولین نفری بود که در روز پرداخت حقوق در صف ایستاده بود تا خقوقش را که آن زمان نقد پرداخت میشد دریافت کند. وقتی از او میپرسیدند چرا تا فردا صبر نمیکند با نگاهی عاقل اندر صفیح میگفت: شما زمان مصدق را یادتان نمیآید، از کجا معلوم که دولت فردا ور شکست نشود. معمولا بعد از ظهر اولین پنجشنبه ماه برای خرید اجناس ماهیانه به مغازه ما می آمد با یک فهرست خرید که اجناس را به ترتیب از روی آن میخرید. بعد از خرید معمولا اگر کسی در مغازه نبود، کمی از اوضاع دنیا گپ میزد و بعد میرفت. مدتی بود که در شهر شایع شده بود که شهرداری میخواهد فاحشه ها را در یک مکان اسکان دهد. البته در آن زمان من هنوز نمیدانستم که فاحشه چیست ولی مرتب میشنیدم که بزرگترها در این رابطه پچ پچ میکردند. آقای شهرستانی به پدرم گفت : "تا بوده و بوده فاحشه در دنیا بوده، همانطور که شما وقتی خانه میسازید باید موال هم براش بسازید برای شهر هم لازم است فاحشه خانه بسازند. من فکر میکنم این برای سلامت شهر لازمه. این نمیذاره به جوونها فشار بیاد." البته منظورش فقط جوانهای مذکر بود، اینکه دختر ها هم نیاز جنسی دارند در ذهن آقای شهرستانی نمیگنجید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر