۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

محله پائین


وقتی من آمدم تابستان بود

در حاشیه شهر نزدیک قبرستان شهر چند خانه تو سری خورده کاهگلی بود که در زبان عامه آنرا به محله پائئین میشناختند. در این خانه ها چند زن زندگی میکردند و از راه تن فروشی امرار معاش میکردند. در یک زمستان سرد در آن محله بین اوباش در گیری سختی در گرفت و ژاندارمها به آنجا ریختند و همه را دستگیر کردند. در میان مردانی که آنجا بودند مرد میان سالی بود که با زیر شلواری و یک عرق گیر برای خودش در نزد یکی از خانمها جا خوش کرده بود و کاری به در گیری ها نداشت. ژاندارم به او گفت که لباسش را بپوشد و راه بیفتد. مرد لبخندی زد و گفت: من همین یک دست لباس را دارم، وقتی آمدم اینجا، تابستان بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر