۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه

اشانتیون


ناظم و بیور

فکر کنم کلاس نهم بودم و به علت بیماری یکی از معلم ها یک ساعت بیکار بودیم و در حیاط مدرسه جولان میدادیم. ناظم مدرسه با آن قد کوتاه، کت و شلوار مرتب سورمه ای، کراوات پهن با اون گره بزرگ ، صورت دو تیغه تراشیده و سبیلهای باریک و مرتبش در جلوی در ورودی ایستاده بود. مرا صدا کرد و یک بیور کوچک که در دست داشت به من نشان داد و گفت میدونی این چیه؟ گفتم بیور. گفت: نه این اشانتیونه، میدونی یعنی چی؟ گفتم، نه آقا. گفت: یعنی نمونه، این رو میبری میوه فروشی روبرو وبه حسن آقا میگی آقای منصوری گفته 250 گرم از این نمونه میخواد. همه شون باید همین اندازه باشه. بوی تند ادوکلن او تمام سلولهای بویائی ام را از کار انداخته بود و هیبت او در کوچکی بیور محو شده بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر