۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

مهاجرت 2


مقصد برلین شرقی

علی و قاسم اولین کاری که کرده بودند از فروشگاه مرزی چند تا آبجو خریده بودند تقریبا همه مسافرها این کار را کرده بودند. دختر ها کشف حجاب کرده بودند و بعضی هنوز احتیاط میکردند و روسری را به سر داشتند. ممد در طول راه دقیقا توضیح داد که چه باید کرد.
ها مدونید اول میرید آنکارا سفارت آلمان شرقی ویزای ترانزیت برلین میگیرید. برلین که رسیدید ها.. میگید میخواید برید اشبانهئف، اونجو بلیط قطار مگیرید برای دانمارک. پولشم میشه 100 مارک آلمان غربی ها.. بعدش قطار مرسه به دریا او ا زاونجو میره تو کشتی فقط یادتون باشه که پاسپورتاتونه وقتی تو کشتی رفتید برید رو عرشه و بندازید تو دریا.. تو توالت نندازید ها نمیره پائین. به دانمارک که رسیدید پلیس میاد میگه پاسپورت ، به انگلیسی میگید " نو پاسپورت آی ام رفیوجی" همینه بگید کار تمومه ها... گفتم ممد مگه تو با ما نمیای؟ گفت: مو ویزام و رفتم پاکستان گرفتم و کارم زود تر راه می افته شا ید مو زودتر از شما رفتم. 5 نفری در یک مسافرخانه دو اتاق گرفتیم من و علی و قاسم در یک اتاق و ممد و رضا هم یک اتاق.
تقریبا نیمی از مسافران در آن مسافرخانه ایرانی بودند و همه در جستجوی راهی برای مهاجرت به آمریکا، کانادا، آلمان، سوئد و غیره. دو روز اول به گشت و سیاحت مشغول بودیم و اطلاعات جمع آوری میکیردیم. بالاخره راهی آنکارا شدیم برای گرفتن ویزا. منو علی وقاسم. اتوبوس شب را گرفتیم که صبح به آنکارا برسیم. نیمه های شب بود که اتوبوس در یک کافه در بین راه توقف کرد باید تا آنجا که میتوانستیم صرفه جوئی میکردیم هر یک از ما 500 دلار داشت و این مبلغی بود که هر مسافر با ارائه پاسپورت یک بار در سال میتوانست از دولت به نرخ دولتی بخرد. ارزان ترین غذا را انتخاب کردیم که نوعی آش شوربا بود. نمیدانم به خاطر گرسنه بودنم بود یا واقعا آن آش خوشمزه بود که هنوز طعم آن در دهانم مانده. به خصوص مزه نانی که به همراهش بود که هنوز غده های های بذاقی ام را تحریک میکند. از همان شب یک عادت خوب یاد گرفتم و آن استفاده از خلال دندان بود. در هر کجای ترکیه عذا خوردم خلال دندان جزء چیده مان میز بود و در کنار نمک و فلفل حتما یک ظرف کوچک که در آن خلال دندان بود نیز قرار داشت. یک تاکسی گرفتیم و به انگلیسی گفتیم می خواهیم برویم سفارت آلمان شرقی و راننده با اطمینان خاطر گفت " تامام" و ما را در برابر سفارت آلمان غربی پیاده کرد. سرانجام وقتی کنسولگری آلمان شرقی را پیدا کردیم بر روی در نوشته شده بود که به علت تعطیلات کریسمس کنسولگری تعطیل است و ما دست تز پا دراز تر به استانبول برگشتیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر