۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

سال قحطی


شما جوونید و سال قحطی را ندیدید. مردم از گرسنگی صبح زود در سرمای زمستون جلوی کشتارگاه صف میکشیدند. منتظر می موندن تا سلاخها سر گوسفندها را ببرند و مردم کاسه شون را زیر گردن گوسفند بگیرن و از خون پر کنند. اونهائی که خوش شانس بودن و خون تو کاسه شون می آمد میرفتن خونه و کاسه را در تنور می ذاشتن تا خون پخته میشد و یک خانواده را با اون سیر میکردند.


این خاطره ای بود که یکی از پیر مردهای فامیل روزی برای ما بچه ها تعریف کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر