۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

قشنگ



اهالی ده به طعنه او را قشنگ صدا میکردند. او تنها دختر مشهدی ابولفضل دکاندار ده بود. قشنگ یک چشمش لک داشت و دختری بود که چادرش را به کمرش میبست و مثل یک مرد کار میکرد. هیچ نوع ظرافت زنانه در رفتارش دیده نمیشد و حتی شکل حرف زدنش هم مثل مردها شده بود. وقتی مشهدی غلام از ده بالا قشنگ را برای پسرش محمد حسین که خدمت سربازی اش به اتمام رسیده بود خواستگاری کرد همه میدانستند که این وصلت فقط به خاطر پول است. پدر قشنگ یکی از آدمهای متمول ده بود و همه اینرا میدانستند. قشنگ را به عقد محمد حسین در آوردند و او به خانه بخت رفت. یک سال بعد قشنگ اولین فرزند خود را که یک دختر بود، به دنیا آورد و چند روز بعد از زایمان قشنگ مرد. دکتر علت مرگ او را ابتلا به کزاز اعلام کرد. به فاصله بسیار کوتاهی از مرگ قشنگ شوهرش زن دیگری گرفت و دختری که از قشنگ برای او مانده بود بی هیچ دلیلی نا پدید شد. محمد حسین و همسر دوم او دستگیر شدند و در بازجوئی محمد حسین اعتراف کرد که بچه اش را در چاهی خارج از ده زنده به گور کرده است. همه چیز به همین سادگی رخ داد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر