۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

طعم گیلاس


از گنج قارون تا طعم گیلاس

سینما بزرگترین تفریح برای بچه ها بود. هنوز تلویزیون نیامده بود و پرده سینما ما را جادو میکرد. اولین فیلم رنگی که دیدم داستان جنگل بود یکی از پر خاطره ترین کارتون های والت دیسنی برای من. در شهر ما سه سالن سینما بود که قدیمی ترین سینما در زبان عامه به سینما موسیو مشهور بود، چون صاحب سینما مردی ارمنی بود که دیگر موهایش سپید شده بود. همیشه لباس مرتب به تن داشت و جلوی در بلیط ها را کنترل میکرد. بزرگتر ها تعریف میکردند که قبل از سینمای ناطق یک زن ارمنی در جلوی سن پیانو مینواخت و هر وقت تعویض فیلم در جای حساس و پر هیجان فیلم رخ میداد موسیو فوری به جلوی صحنه می آمد و با لهجه ارمنی میگفت " نگران نباشید آرتیسه نجاتش میده". وقتی به سنین نو جوانی قدم گذاشتم تمام عشقم این بود که زودتر جمعه بیاید و با پولی که بابت کار در مغازه پدرم میکرفتم به سینما بروم. در همین زمان بود که گنج قارون مثل توپ صدا کرد و در یکی از سینماهای بزرگ شهر که برای دویست نفر صندلی داشت روزی سه سانس نمایش داده میشد. نمیدانم چرا و به چه دلیلی من از همان زمان علاقه ای به فیلمفارسی نداشتم و سلیقه ام بیشتر با فیلمهای اروپائی تطبیق داشت. هجوم مردم برای دیدن گنج قارون برایم قابل درک نبود و درست زمانی که همه در صف خرید بلیط ساعتها منتظر می ماندند من به دیدن فیلمهای کمتر عامه پسند میرفتم. سینما موسیو را صاحب یکی از سینماهای شهر خریداری کرد و با نو سازی آن و تغییر نام به سینما دیانا آنرا تبدیل کرد به یک سینمای مدرن و کوچک که به نمایش فیلمهای غیر ایرانی اختصاص داشت. در شهر ما وجود چنین امکانی یک موهبت بزرگ بود که در میان هجوم فیلمهای بازاری و سرگرم کننده چند فیلم خوب نیز به نمایش در آید. به جرات بهترین فیلمهائی که در این دوره دیدم همگی در این سینما به نمایش در آمد. هنوز خاطره دیدن "تنها در تاریکی، گردشی در باران بهاری، راز سانتویتوریا و در تابش آفتاب یونان" از ذهنم بیرون نرفته است. در همین زمان بود که قیصر یک سال قبل از گاو به نمایش در آمد، فیلمی که نقطه عطفی در سینمای ایران شد. فیلمی که جنجال به پا کرد و منتقدان فیلم را به دو گروه موافق و مخالف تقسیم کرد. اگر گنج قارون آموزش درستکاری و پرهیزگاری به مردم فقیر میداد، قیصر بر انتقام فردی صحه میگذاشت. اما فیلم گاو چیز دیگری بود، بر مبنای داستانی از زنده یاد غلامحسین ساعدی فیلم از عقب ماندگی اقتصادی و فرهنگی روستائیان با زبانی واقع گرایانه سخن میگفت. قیصر و گاو مسیر فیلمسازی در ایران را تغییر دادند. از سال 1348 به بعد تا زمان سرنگونی رزیم شاه سینمای ایران در کنار تولیدات عوام پسند چندین فیلم قابل تعمق تولید کرد. اندیشه به سینما راه یافت و فیلمهائی تولید شد که هر یک به سهم خود قابل بر رسی بودند. در همین مقطع بود که ناصر تقوائی با فیلم آرامش در حضور دیگران به نظر من بهترین فیلم سیاسی اجتماعی ایران را ساخت. داریوش مهر جوئی در ادامه کارهایش با ساختن آقای هالو و پستچی، بهمن فرمان آرا با شازده احتجاب ، کیمیاوی با مغولها، علی حاتمی با سوته دلان و کیمیائی با گوزنها کارهای ارزنده ای ارائه کردند، کارهائی که مرا به دیدن فیلم ایرانی تشویق کرد. دیگر سینما یک تفریح نبود بلکه محلی بود برای یاد گیری و دیدن فیلمی که تا چند روز به آن بیندیشی. اگر بعد از سالها رکود، سینمای ایران توانست نخل طلائی را برای طعم گیلاس به دست آورد به خاطر دانش و سرما یه ای بود که در سالهای پیش از انقلاب در سینمای ایران اندوخته شده بود. یاد همه کسانی که در این راه زحمت کشیدند گرامی باد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر