۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

صبحانه بعد از اعدام


صبحانه در قطر، شاید برای یک نفر
عبدالصمد خرمشاهی وکیل شهلا جاهد که در صحنه اعدام امروز صبح وی حاضر بود درگفت وگو با کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: « اصلا باورم نمی شود.حالم خوب نیست. شهلا فقط گریه می کرد هیچ حرفی نزد. رفتم جلو و بهش گفتم حرف بزن اما فقط گریه می کرد. خانواده مقتول تا آخرین لحظه رضایت ندادند. هر کسی که آنجا بود خواست تا آنها گذشت کنند اما متاسفانه نپذیرفتند. ناصر محمدخانی هم بود و هیچ نگفت.» در جای دیگری نوشته شده است که ناصر محمد خانی بعد از اعدام ایران را به مقصد قطر ترک کرد.

به هیچوجه نمی خواهم وارد بحث حقوقی قضیه بشوم. تنها میخواهم تلاش کنم با حدسهای مختلف احساسی را که ناصر محمد خانی بعد از اعدام داشته است حس کنم. اصلا احساسی داشته است؟ حتما ولی چگونه احساسی؟ در فیلم شب و مه ساخته آلن رنه Alain Resnais که فیلم مستندی است از اردوگاه کار اجباری در زمان نازی ها صحنه هائی از زندگی روزانه افسرانی که در در این اردوگاهها کار میکردند نشان داده میشود. افسرانی که در خانه، پدرانی مهربان و همسرانی خوب هستند، در محل کار در واقع مسئول به ثمر رساندن یکی از بزرگترین جنایتهای قرن معاصر می باشند. به راستی آنان چه احساسی داشتند وقتی بعد از انجام کار روزانه به نزد خانواده شان باز میگشتند؟ چگونه می توانستند با خیال آسوده شامشان را بخورند؟ همین سوال برای من در رابطه با ناصر محمد خانی پیش آمد. خبر خیلی مختصر بود، او به قطر رفت. شاید برای صرف صبحانه بعد از اعدام؟ تصور کنید که مردی شاهد رقص مرگ همسرش( همسر موقت!!) بر بالای چوبه دار است و میبیند که او حلق آویز میشود و جان میدهد. او شاهد جان دادن زنی است که بدون شک با یکدیگر لحظات پر لذتی گذرانده اند، واژه های زیبائی با یکدیگر مبادله کرده اند، جسم یکدیگر را لمس کرده اند، از جسم یکدیگر تمتع گرفته اند، به چشمهای یکدیگر نگاه کرده اند با یکدیگر غذا خورده اند و هزارا ن لحظه دیگر که با یکدیگر بوده اند. با اتمام مراسم و تائید پزشک قانونی از مرگ متهم، شاید ناصر محمدی سیگارش را خاموش کرده، یقه کتش را مرتب کرده، نگاهی به ساعتش انداخته و یک تاکسی برای رفتن به فرودگاه سفارش داده است ،شاید هم به پسرش که صندلی را از زیر پای متهم کشید تا قصاص خون مادرش را بگیرد، تبریک گفته و با گفتن یک خسته نباشید به دیگر شرکت کنندگان در این مراسم به سمت فرود گاه حرکت کرده است. به همین سادگی. چند ساعت بعد احتمالا وارد منزل خود در قطر شده است و بعد از گرفتن یک دوش گرم، در حالی که خبر اعدام همسرش را در اینتر نت می خوانده صبحانه اش را صرف کرده است. نان برشته با قهوه گرم. شاید هم معشوقه ای در خانه منتظرش بو ده است، تا خستگی را از تنش بیرون بیاورد. من نمیدانم ناصر محمد خانی بعد از اعدام چه احساسی داشته ولی میدانم که تنها یک "سایکو پات"psychopath یعنی انسانی فاقد هر گونه وجدان انسانی میتواند بدون عذاب وجدان صبحانه اش را میل کند .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر