۱۳۸۹ آذر ۱۳, شنبه

شکسپیر و کوروساوا


سریر خون

آن که سر مشق خون ریزی میدهد، همان سرمشق روزی گریبان او را گیرد و وی را به همان بلا دچار کند.
مکبث ترجمه داریوش آشوری ص.27

در لابلای کتابها چشمم به مکبث ترجمه داریوش آشوری افتاد که روزی تنها به این خاطر که ترجمه آشوری بوده است خریده ام و لی هرگز آنرا نخوانده بودم. وسوسه شدم که نگاهی به آن بکنم و این خود سبب شد که دوباره مکبث را پس از سالها بخوانم. ترجمه ای متفاوت که ارزش خواندن را دارد. چندین سال پیش فیلم "سریر خون" کار آکیرا کوراساوا را که بر مبنای مکبث و در شکل ژاپنی آن ساخته است و مکبث اثر رومن پولانسکی را که در فضای اصلی نمایشنامه رخ میدهد ، دیده بودم، وآنچه برایم جالب بود این بود که با خواندن مکبث در ذهن من سریر خون تداعی میشد نه "مکبث" رومن پولانسکی. این تداعی مرا به فکر فرو برد و چند روزی فیلم سریر خون ذهنم را مشغول کرده بود و این دل مشغولی مرا وا داشت تا با ذهن خود کلنجار بروم، شاید بتوانم راز این را که ذهنم از میان دو گزینه"سریر خون" و "مکبث پولانسکی" اولی را برمیگزیند در یابم.

"سریر خون" از دو واژه "سریر" و "خون" ساخته شده است و با اضافه کردن کسره به انتهای "سریر" تداعی یک واژه را در ذهن ایجاد میکند. "سریر" تخت پادشاهی و نمود قدرت و اضافه کردن کردن "خون" به آن ترکیبی را ساخته است که گوئی قدرت و خون با همدیگر اجین شده اند و جدائی آنها غیر ممکن است. همین پیوند نا گزیر قدرت و خون است که در مکبث، گشتاور نمایش است. مکبث با ارتکاب اولین قتل برای رسیدن به قدرت دیگر راه بازگشتی برای خود نمیگذارد. او که سرداری است شجاع و در جنگ شجاعانه جنگیده است و حریفان را در نبردی برابر کشته است اینک برای نشستن بر "سریر" قدرت با توطئه ای برنامه ریزی شده مهمان خود را به قتل میرساند و خود به تخت مینشیند. "سریر" ی که او بر آن جلوس میکند از همان آغاز بر خون بنیان شده است و برای نگهداری آن راه دیگری جزء ریختن خون مخالفان خود ندارد. این را مکبث از همان آغاز میداند و آگاهانه آنرا انتخاب میکند.مکبث قبل از آنکه سرداری شجاع باشد "قدرت طلبی" بز دل است که برای ارتکاب جنایتی که خود بر جنایت بودن آن آگاهی دارد به دنبال شریک جرم میگردد تا او را در انجام این جنایت یاری دهد و در این راه چه کسی بهتر از همسر او "لیدی مکبث" می تواند باشد.
مکبث برای انجام جنایتی که عزم آنرا دارد نیاز به تایید زمینی دارد و "لیدی مکبث" این تایید را برای او صادر میکند ولی برای احساس امنیت نیاز به نیروهای ماورای زمینی دارد. جادوگران به او اطمینان میدهند که او در امان است و مرگش در نمیرسد مگر که جنگل به حرکت در آید و کسی که از زهدان مادر زاده شده باشد نمیتواند او را بکشد، این دو غیر ممکن برای آسودگی مکبث کافی است و دیگر با خیالی آسوده و بدون دغدغه شکست، به جنایتهای خود ادامه میدهد. همین آسوده خاطری است که از او به تدریج قاتلی میسازد بدون اینکه از ارتکاب قتل به عذاب وجدان گرفتار شود.
مکبث قدرت را تنها به خاطر قدرت میخواهد، و این را نیز میداند که قدرتی را میجوید که حق او نیست و تنها یک راه برای به دست آوردن آن دارد و آن غصب قدرت است و این ممکن نیست مگر با توطئه. او میداند که قدرت را غصب کرده است و برای به دست آوردن آن مرتکب جنایتی فجیع شده است که تمام معیارهای اخلاقی را زیر پا گذاشته است، و برای توجیه خود به وعده جادوگران دل خوش میدارد که کسی قادر به شکست او نیست. او که خود را شکست ناپذیر میپندارد در ریختن خون دیگران دیگر هیچ واهمه ای ندارد و در برابر مرگ دیگران، حتی همسر، خود بی تفاوت است. این قدرت نیست که مکبث را به دیوی خونخوار تبدیل میکند بلکه قدرت به او این امکان را میدهد که آنچه را هست به نمایش بگذارد و بدون هراس از شکست و احساس امنیت در پناه وعده جادوگران آنچه را که میخواهد انجام دهد. "قدرت طلبی" که برای حفظ "سریر" قدرتش از اینکه پایه های آنرا در خون غرقه کند هیچ ابائی ندارد.
مکبث نه اسیر قدرت، که اسیر آمال پست خویشتن است.

این متن در آگوست 2005 نوشته شده است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر